دختر زیبای من سلام...
امروز تک تک انگشتای دست و پاتو دیدم،
تپش قلب کوچولوت ...بطنها و دهلیزهاش رو دیدم،
ستون فقرات نرم و کاغذی تو دیدم،
صورت ماهت، چشمای قشنگت، بینی کوچولو و دهن نیمه بازت رو دیدم،
تکون دادن نرم و پروانه ای دست هات رو دیدم انگار داشتی برای من و بابایی دست تکون می دادی!
حدود 19 تا 20 هفته دیگه می تونم در آغوش بگیرمت و پوست نرم و لطیفت رو لمس کنم!
این روزها بارها و بارها خدا رو شکر میکنم از اینکه سام رو دارم، تو رو دارم و پدر مهربونتون رو دارم.
حس می کنم عشقی که خداوند به من داده قلبم رو گرم می کنه و زندگی به روم لبخندمی زنه! حس می کنم تا عرش بالا رفتم و فرشته ها دور تا دورم رو گرفتن ، محکم و استوار ایستادن با بالهای باز و با لبخند جشن و سروری رو که تو قلب من برپاست می بینن!
خودم رو اون بالا می بینم که دارم می رقصم، می رقصم و می رقصم ، می چرخم و باز ... می رقصم ... و سماع!
و پرواز می کنم تا اوج...